تا اطلاع اخروی تعطیل است!

public enemies

کارگردان: مایکل مان

بازیگران: جانی دپ-کریستین بیل-ماریون کوتیار-بیلی کراداپ-استفن دورف-لیلی تیلور-چاتینگ تیتم-

 

این فیلم بر مبنای کتابی بر همین نام نوشته ی برایان بورو ساخته شده است.در سال ۱۹۳۳ "جان دیلینجر" خود را به جای یک مامور زندان جا می زند و با شریک خود"جان رد همیلتن"به زندان ایالت ایندیانا می رود.آنها چند نگهبان را غافلگیر می کنند و دوستان و هم گروه های خود" چارلز میکی و هری پیر پونت " را آزاد می کنند.در ادامه یکی از اعضای گروه به نام" ادوش " در شرایطی که آنها راحت می توانند فرار کنند یک نگهبان را شدیدا کتک می زند و هنگام فرار تیر اندازی شروع می شود."والتر تیریش"دوست صمیمی دیلینجر به قتل می رسد و او که از دست ادوش عصبانی است وی را از ماشین بیرون می اندازد.بقیه به روستایی پناه می برند و...

کارنامه مایکل مان شامل چند فیلم سینمایی موفق مانند: مخمصه-خودی و ... است.وی هیچ گاه فیلم پرفروشی نداشته است.و تنها فیلم " وثیقه" از دیگر آثار او پرفروش تر بوده است.

مان در مورد دیلینجر می گوید:

وی یک قهرمان یاغی جاذبه دار است که در اعماق رکود اقتصادی با مردم حرف می زند.

 

 

سلام به دوستان عزیزم.به علت شرایط روحی و خستگی ناشی از خیلی مسائل، در این وبلاگ تا مدت نامعلومی گل گرفته می شود.اما " سلام همسایه های دیگر  همچنان به کار خود ادامه می دهند.

beowulf

کارگردان: رابرت زمه کیس

بازیگران: ری واتسون- آنتونی هاپکینز- آنجلیا جولی-جان مالکوویچ-رابین رایت پن-کریسپین گلاور

این فیلم از روی یکی از کهن ترین افسانه های قوم ژرمن ساخته شده است.این افسانه در قرن ششم میلادی نوشته شده است.البته داستان فیلم تفاوت هایی با داستان اصلی دارد اما کاراکترها و خط اصلی داستان یکی است."بیوولف" نمونه یک قهرمان است که در دوران وسطی زندگی خود را در راه مردم اش فدا کند.این افسانه از دو بخش تشکیل شده.یکی پیروزی بیوولف و مرگ بیوولف.در اولین بخش با شاه هروتکر آشنا می شویم که کاخی برای خودش ساخته به نام " هیوروت" با دیوارهایی از شاخ گوزن بر بلندای مشرف به دریای پرتلاطم و نه چندان دور از سرزمین باتلاقی پر از دشمنان مخوف که در کمین این کاخ نشسته اند.در میان دشمنان ددخوتر از همه دیوی است به اسم گرندل که نیمی انسان است و نیمی غول.گرندل از این که می بیند مهمان های کاخ شب ها به عیاشی مشغولند حسادت می کند.او با استفاده از تاریکی به کاخ حمله می کند و در حضور پادشام و ملکه افراد و یاران شاه را قتل عام می کند.گرندل مدت 12 سال بیداد می کند.شاه هروتگر اعلام می کند هر کس که بتواند گرندل را شکست دهد نیمی از ثروت اش را به او خواهد داد.بیوولف" ری وینسون" جنگجوی دلاور گوت ها پیغام شاه را می شنود و همراه یاران خود به کاخ می آید.انگیزه وی مادی نیست.او به دنبال افتخار برای خودش است.گرندل از راه می رسد و نبرد میان بیوولف و گرندل آغاز می گردد.گرندل آسیب می بیند.شب بعد مادر گرندل" آنجلیا جولی" به کاخ حمله می کند و بیوولف باز هم در این نبرد پیروز می شود.در نبرد پایانی بیوولف با یک اژدها مبارزه می کند...

داستانی که در این فیلم روایت شده بسیار ساده و فابل فهم است.فیلمساز برای پروراندن کاراکترها تلاش خود را کرده اما زیاد هم موفق نبوده است.البته زیاد می شود از این فیلم ایراد گرفت اما بازیگران کاملا با وسواس انتخاب شده اند.

first sunday

کارگردان: دیوید ئی تالبرت

بازیگران: آیس کیوب-تریسی مورگان-کت ویلیامز- لورتا دیواین- رجینا هال

 

دیوید ئی تالبرت در نمایش نامه نویسی در آمریکا معروف است.فیلم نامه این فیلم را هم خودش نوشته است.فیلم" اولین یکشنبه" فیلمی است که دیوید ئی تالبرت کارگردانی می کند.وی در این فیلم توانسته در ترکیب یک ژانر کمدی با درام موفق عمل کند.البته اگر بعضی دقایق آزاردهنده فیلم را نادیده بگیریم.نکته جالب دیگر بازی " آلیس کیوب "خواننده رپ آمریکایی است.وی در این فیلم نقش دارال را بازی می کند.

دارال که در دوران جوانی دانشجوی درس خوانی بود و امید بسیاری به وی می رفت در بزرگسالی همه را نا امید کرده است.زندگی وی دچار بحران شده .وی از همسرش جدا شده و با پسرش زندگی می کند.همچنین وضع مالی وی خراب است.او باید ۱۷ هزار دلار تهیه کند وگرنه همسر سابق اش" رجینا هال) پسرش را همراه خود می برد.او یک رفیق قدیمی به نام لی جان " تریسی مورگان" دارد.او نیز دارای مشکل مالی شده.وی باید اجناس را به دست مشتری ها برساند.اما آن ها را از دست داده و باید خودش پول آن ها را تهیه کند.در نتیجه هر دو شدیدا به پول نیاز دارند.آن ها تصمیم می گیرند به کلیسایی که در نزدیکی خانه شان است دستبرد بزنند.آن ها دست به سرقت می زنند اما همه چیز خلاف پیش بینی آن ها پیش می رود.آن ها می فهمند که به گروگان گرفته شده اند.کشیش کلیسا(چی مک براید)رئیس گروه کر کلیسا (کت ویلیامز) و چند نفر دیگر هم جزو گروگان ها هستند.

فقط در مورد این فیلم می توان گفت پایان بندی عجولانه ای دارد.

the bucket list

کارگردان: راب راینر

بازیگران: جک نیکلسون،مورگاه فریمن،شون هیز،بورلی تاد، راب مورو

 

فیلم" فهرست عاجل" ساخته راب راینر،فیلمساز مشهور آمریکایی بر خلاف کارهای قبلی وی خوب از کار در نیامده است.حتی بازیهای جک نیکلسون و مورگان فریمن هم نتوانسته افت فیلم را کاهش دهد.جک نیکلسون در این فیلم در نقش ادوارد کول ظاهر می شود.وی در بیمارستان بستری است و مرحله شیمی درمانی را سپری می کند.هم اتاقی ادوارد مرد سیاهپوستی است به نام کارتر چمبرز(مورگان فریمن) که شغل اش مکانیکی است.او هم مانند ادوارد از بیماری سرطان رنج می برد.پزشکان پیش بینی کرده اند آن ها شش تا دوازده ماه بیشتر دوام نمی آورند.ادوارد با این که ثروتمند است اما زندگی در هم و برهمی دارد.وی چهار بار ازدواج کرده و جدا شده و رابطه پرتنشی با تنها دخترش دارد.تنها کسی که به ملاقات ادوارد می آید معاون اوست(شون هیز) اما کارتر،برعکس ادوارد،یک مرد خانواده است.ویرجینیا(بورلی تاد) همسر کارتربا فرزندانش دائما با کارتر ملاقات دارند.ادوارد و کارتر بلافاصله فهرستی از کارهای ضروری و عاجلی که تا قبل از مرگ باید انجام دهند تهیه می کنند.در این فهرست دیدار از اهرام مصر،تاج محل هندوستان،دیوار بزرگ چین و چند جای دیدنی دیگری است.ادوارد یک هواپیمای خصوصی هم دارد.بنابراین هیچ مشکلی ندارد.سفر آغاز می شود.آنها در مسابقات اتومبیلرانی و ... هم شرکت می کنند.

من فکر می کنم تنها پیام این فیلم این است که آدم باید خوب زندگی کند و روحیه اش را از دست ندهد.

نکته دیگر تصنعی بودن دو کاراکتر اصلی این فیلم است.آنها هیچ شباهتی به آدم های معمولی ندارند.حتی بیماری هاشان هم هیچ شباهتی به بیماری اصلی ندارد.حتی بیمارستان هم شبیه بیمارستان واقعی نیست.

ایرادات این فیلم نامه زیاد است.مثلا کسی که به همچین بیماری مبتلا است هرگز توانایی این سفرهای سنگین و دور را ندارد.نکته جالب دیگر این است که زاکهام فیلم نامه نویس فهرست عاجل،فیلم نامه را فقط در عرض دو هفته نوشته است.خودتان قضاوت کنید!

death sentence

کارگردان: جمیز وان

بازیگران: کوین بیکن- ایشا تایلر- کلی پرسون-جان گودمن- گارت هدلاند- متیو اولیری

" حکم مرگ "فیلم تقریبا موفقی است از ژانر پلیس خودخوانده که در دهه هفتاد میلادی رونق داشت.از این نوع ژانر می توان به فیلم " آرزوهای مرگ " اشره کرد که داستان مرد متاهلی است که در پی از بین رفتن خانواده اش دست به اسلحه می برد و تعدادی از خلافکاران شهر نیویورک را از پا در می آورد.دنباله های بعدی این فیلم (آرزوهای مرگ) بر اساس رمانی از برایان گارفیلد نوشته شده و فیلم " حکم مرگ " هم از روی قسمت دوم رمان آرزوهای مرگ ساخته شده است.جالب اینجاست که هالیوود حدود سه دهه زحمت کشید تا توانست حقوق سینمایی این رمان را خریداری کند.

" حکم مرگ " فیلمی خشونت بار و خونین است.

در این فیلم تماشاگر دشوار می تواند" کویین بیکن" را در قالب یک پدر خیلی معمولی تصور کند که به ناگاه در پی نا امیدی از دستگاه قضایی کشورش تبدیل به یک آدمکش می شود.اشتباه فاحش فیلمساز این بوده که حوادث و احساساتی را که باید موجب بروز این فرایند شود را به درستی به تصویر نکشیده است.

جمیز وان کارگردان " حکم مرگ " همان فیلمسازی است که با ساختن فیلم های پرفروش " اره " به شهرت رسید.بهترین صحنه ای که برای شناخت این فیلمساز می توان معرفی کرد صحنه ای است که جان گودمن را جلوی یک پنکه ی بزرگ که پره هایش به آرامی در حال چرخیدن است می بینیم.صحنه ای که با موسیقی هولناک چارلی کلوژر تاثیر مهیبی بر تماشاگر می گذارد.

کویین بیکن در نقش " نیک هیوم " ظاهر می شود.نیک مرد متاهل و آدم شاد و خوشبختی است.وی دارای همسر و دو پسر است.نیک در یک شرکت بیمه کار می کند.نیک یکی از روزها بعد از تماشای بازی هاکی سر بزرگش(استیوارت لفرتی)در راه بازگشت به خانه متوجه می شود که بنزین ماشینش تمام شده،کمی بعد پسر نیک را می بینیم که در پمپ بنزین شاهد یک سرقت مسلحانه است.سارقان که از اعضای یک باند جنایتکار هستند به طرز بد و وحشیانه ای پسر نیک را می کشند.نیک موفق می شود چهره ی قاتل پسرش را ببیند و به خاطر بسپارد.او سپس در صف مظنونین اداره ی پلیس قاتل را که جو دارلی( متیو اولیری) نام دارد شناسایی کند.وکیل نیک به وی می گوید که حداکثر مجازاتی که ممکن است دادگاه برای قاتل تعیین کند چند سال زندان باشد.نیک عصبانی می شود.او در دادگاه اعلام می کند که در شناسایی قاتل اشتباه کرده است.بدین ترتیب "جو دارلی " آزاد می شود.نیک،جو دارلی را تعقیب می کند و سپس وی را به قتل می رساند.کاراگاه پلیس( ایشا تایلر ) به نیک هشدار می دهد.مقتول فرزند بونز دارلی(جان گودمن) است که یکی از فروشندگان سرشناس اسلحه ی قاچاق به شمار می رود.فرزند دیگر بونز که بیلی دارلی(گارت هدلاند) نام دارد،رهبر باند تبهکاران است.وی دستور قتل نیک و سپس خانواده اش را صادر می کند و ...

نمی توان گفت که " حکم مرگ " سرگرم کننده نیست.فیلم این قدرت را دارد تا تماشاگر را ۱۰۰ دقیقه پای تلویزیون های خود میخکوب کند.

dan in real life

کارگردان:پیتر هجز

بازیگران: استیو کارل- ژولیت بینوش- میچ برنز-دایان ویست- جانی ماهونی

در ابتدا باید بگویم که ژولیت بینوش بازیگر نامدار سینمای فرانسه اصلا مناسب بازی در چنین فیلم هایی نیست.وی فاقد عناصر لازم برای بازی در چنین نقش ها و فیلم هایی است.وی حتی در این فیلم با استیو کارل هم نقش زوج خوبی را برای کاراکتر فیلم ایفا نمی کند.

استیو کارل در فیلم"دن در زندگی واقعی" نقش یک روزنامه نگار موفق به اسم دن برنز را بازی می کند.وی ۴ سال پیش همسرش را از دست داده است و سه فرزندش را به تنهایی بزرگ می کند.جین(آلیسون بیل)۱۷ ساله،کارا(بریتانی رابرتسون)۱۵ ساله،لی لی(مارلنه لوستون)۱۲ ساله است.وی هر سال خانواده اش را به " رد آیلند" می برد.آن هم به مناسبت فرا رسیدن تعطیلات روز شکر گذاری.والدین دن(جان ماهونی و دایان اسمیت) خانه ای بزرگ و شیک در ساحل دریا دارند.در روز شکر گذاری همگی دور هم جمع می شوند.دن پس از رسیدن به"رد آیلند" یک روز بعد از ظهر به شهر می رود.در یک کتاب فروشی با زن جوان و زیبایی به نام ماری (ژولیت بینوش) آشنا می شود.ماری شماره تلفن خود را به دن می دهد و می رود.عصر همان روز میچ(دن کوک)برادر دن دوست دخترش را به خانه می آورد.دن در کمال حیرت پی می برد که ماری،دوست دختر برادرش است...

متاسفانه در فیلم" دن در زندگی واقعی" چه در داستان و چه در اجرا ناموفق است.

love in the time of cholera

کارگردان: مایک نیوول

بازیگران: خاویر باردم،بنجامین برات،لیوشرایبر،جینابرنارد فوربس،جیوانی متزو جورنو

 

فیلم" عشق سال های وبا " برگرفته از رمان مشهور گابریل گارسا مارکز است.اما فیلم هرگز نتوانسته قدرت و زیبایی کتاب عشق سال های وبا را داشته باشد.خود من کتاب عشق سال های وبا را دارم اما هنوز نخوانده ام .اما دوستی که هم کتاب را خوانده بود و هم فیلم را دیده بود پیشنهاد داد یا کتاب را بخوانم یا فیلم را ببینم.به هر حال فیلم خواسته یا ناخواسته خنده دار از کار در آمده است.نحوه بازی ها،دیالوگ ها،گریم بازیگران واقعا ضعیف هستند.قصه فیلم یک دوران پنجاه ساله را شامل می شود.خاویر باردم و بقیه بازیگران ، هم نقش دوران جوانی را بازی کرده اند و هم نقش پیری شان را.گریم ها همانطور که گفتم خیلی بد و ضعیف است.به طور مثال در طول فیلم مثلا دوران پیری بازیگران وقتی صحنه ای از نزدیک فیلمبرداری شده ،دماغ ها و صورت های پلاستیکی و لایه های پودر و روغن و لاکتس کاملا به چشم می آید.فیلم از نظر لوکیشن و طراحی لباس ها و فضا سازی ایراد آنچنانی ندارد..اما زبان مهمترین مشکل فیلم است.گابریل گارسیا مارکز چندین فیلمنامه برای کارگردانان اسپانیایی زبان نوشته و هرگز دوست نداشته از روی آثار ادبی اش فیلم ساخته شود.او در جایی گفته دوست دارد مردم کارهایش را بخوانند و نه این که ببینند.

خاویر باردم در فیلم عشق سال های وبا در قالب مرد جوانی به اسم فلورنتینو آریسا ظاهر می شود.فلورنتینو به محض دیدن داسا ( جیووانی متزو جورنو) عاشق او می شود.پدر فرمینا( جان لگیزامو) که بشدت مراقب دخترش است فرمینا را از برقراری ارتباط با فلورنتینو منع می کند.اما فرمینا راه های مختلفی برای دریافت نامه های عاشقانه ی فلورنتینو پیدا می کند.پدر وی وقتی از قضیه با خبر می شود دخترش را به دور دست می فرستد.فرمینا بالاخره به واسطه دوری از معشوق و به علت اصرارهای زیاد پدرش تصمیم می گیرد با دکتر اوربینو( بنجامین برات) ازدواج کند.دکتر مرد مهربان و خوبی است و زندگی زناشوئی اش با فرمینا چندان بد نیست.سال ها می گذرد.فلورنتینو همچنان از نظر روحی و نه جسمی به فرمینا وفادار مانده است.وی حالا یک مرد هفتاد و چند ساله است که زنان بسیاری در زندگی او آمده اند و رفته اند.اما وی همچنان به یاد اولین عشق اش است.در ادامه فیلم،دکتر اوربینو می میرد.فلورنتینو در مجلس ختم دکتر حضور پیدا می کند.وی نزد بیوه دکتر اوربینو(فرمینا) می رود و دوباره اظهار علاقه می کند.فرمینا ابتدا از بی ادبی فلورنتینو خشمگین می شود ولی ...

نکته اینجاست که مارکز سی سال حاضر نشده بود حقوق سینمایی رمان مذکور را بفروشد.اما اسکات استیندراف ( تهیه کننده فیلم) سمج تر از این حرف ها بود.وی سه سال با تلفن ها و صحبت هایش با مارکز بالاخره با مبلغی حدود سه میلیون دلار دست های مارکز را به علامت تسلیم بالا برد

American gangster

کارگردان: ریدلی اسکات

بازیگران: دنزل واشینگتن - راسل کراو - چیوتل اجیوفور - جاش برولین - تد لوین

۱۵۷ دقیقه

 

" گانگستر آمریکایی" بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده.فیلمنامه نویس این فیلم ( استیو زیلیان) نویسنده فیلمنامه مشهور " فهرست شیندلر" این فیلمنامه را از روی مقاله ای بنام " بازگشت پروانه" نوشته ی" مارک یاکوبسون" نوشته است.

دنزل واشینگتن و راسل کراو نقش های اصلی این فیلم را بازی می کنند."دنزل واشنگتن" در نقش فرانک لوکاس ظاهر می شود.نقشی که یکی از بهترین نقش های دوران حرفه ای بازی گری اش است.جریان فیلم در اوایل دهه هفتاد اتفاق می افتد.در این زمان جنگ ویتنام ادامه دارد و مصرف مواد مخدر بخصوص در خیابان ها و کوچه پس کوچه های نیویورک رو به افزایش است.فرانک لوکاس،جوان سیاهپوستی است که برای شخصی بنام بابی جانسون،قاچاقچی معروف نیویورکی کار می کند.لوکاس،راننده و محافظ بابی است.بابی بر اثر سکته ی قلبی می میرد.فرانک که به زیر و بم کارهای ارباب اش آگاه است،جای او را می گیرد و به مرور تبدیل به یک قاچاقچی سرشناس در محله ی هارلم نیویورک می شود.این در حالی ست که گنگسترهای سیاهپوست و مافیا رقبای اصلی و خطرناک لوکاس به حساب می آیند.لوکاس برای محکم کردن جایگاه خود به تایلند می رود تا مستقیم و بدون واسطه مواد مخدر را از تولیدکنندگان اصلی خریداری کند.وی سپس از طریق یکی از آشنایان خود موفق می شود هروئین های خریداری شده را در تابوت های سربازهای کشته شده ی آمریکایی در جنگ ویتنام جاسازی کند و آن را وارد آمریکا کند.به این ترتیب هروئین هایی که لوکاس در نیویورک به فروش می رساند دو برابر خالص تر و ارزان تر از دیگران است.همین باعث می شود کسب و کار لوکاس رونق بگیرد.لوکاس در زندگی خصوصی اش انسان مهربان و آرامی است.همسرش ( لیماری نادال ) را دوست دارد و مادرش ( روبی دی ) را هر یکشنبه به کلیسا می برد.از طرفی هروئینی که وی توزیع می کند تاکنون باعث مرگ بسیاری از مصرف کنندگان شده است.از طرف دیگر با ریچی رابرتز( راسل کراو ) آشنا می شویم.وی پلیسی است که در جوخه ی مبارزه با مواد مخدر عضویت دارد.ریچی بر خلاف بسیاری از همکارانش آدم سالمی ست و اهل گرفتن رشوه نیست.به همین دلیل محبوبیت زیادی نزد همکارانش ندارد.همسر سابق وی ریچی ( کارلاگالینو) یرای گرفتن حق سرپرستی تنها پسرش اقدام کرده است.کاراگاه تروپو ( جاش برولین) هم که رشوه گیر است مانعی بر سر فعالیت های ریچی است...

فیلم " گانگستر آمریکایی " دو کاراکتر محوری دارد: لوکاس و ریچی. که متاسفانه متوازن نبودن رابطه مذکور باعث شده فیلم به نقطه اوج خود نرسد.لوکاس حضور محکم تر و جذاب تری در این فیلم دارد.ریچی نقش مقابل خوبی برای لوکاس نیست.فیلم تنها در زمانی در اوج است که روی کاراکتر لوکاس متمرکز می شود.